...

...

عشق(۲)

بنام خدا
قصه از جایی شروع شدکه اصلا مهم نیست قصه از کجا شروع شده باشد . حالا که خدا نخواست ؛ حالا که برای جشمهای قشنگ آن صورت دوست داشتنی دیدن و ندیدنش فرقی نمی کرد ؛ حالا که عشقش او را فقط دوست داشت به اندازه ای که بقیه را ؛ حالا که هر چه بیشتر بهش وابسته می شد او ازش بیشتر فاصله می گرفت ؛ حالا  دیگر حالش خیلی بدتر بود ؛ خیلی غمگین تر بود . توی خودش شکسته بود ؛ شکسته بود ؛ شکسته بود .
دیگر هیچ جیز برایش مهم نبود . گم شده اش را پیدا کرده بود اما او ازش فرار می کرد .حالا دیگر غم بی کسی نداشت غم بی اویی داشت و این خیلی غمناک تر بود . تا حالا به این امید زنده بود و زندگی می کرد که کسش را پیدا کند ؛ خویشاوندش را ؛ خویشاوند اهوراییش را  پیدا کند اما حالا هیچ چیز حتی او به زندگی وصلش نمی کند . حالا دیگر مرده است . روحش مرده است . عواطفش مرده اند و احساساتش لگدکوب شده اند . فکرش از بین رفته و اندیشه اش پوسیده ؛ پراکنده و سرگردان شده است . دیگر هیچ چیز نیست ؛ بیخود بیخود شده است .
بس است دیگر و قصه غم انگیز عشق ادامه دارد برای همیشه.
نظرات 5 + ارسال نظر
روباه پیر دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:50 ب.ظ http://roobipire.blogspot.com

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکبالان ساحل ها

بارانه دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:49 ب.ظ

معلوم نیست این اهالی بلاگ اسکای به کجاها وابسته ان !! چرا بلاگ های ما رو بستن ، مال شما رو به راهه ؟ ای وابسته ها ! ای قلم به دستان مزدور !!! حالا هی بشینین و از عشق و عاشقی بنویسین ....

( آقا شوخیه ها ، یه وقت جدی نگیرین )

[ بدون نام ] دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:05 ب.ظ

می بینم که کار و کاسبی کساد است و به مطالب عاشقانه روی اورده اید خدا اخر و عاقبت شما دالتونها رو به خیر بگذرونه

بارانه پنج‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:43 ق.ظ

بابا حالا نخوره تو ذوقتون !! ادامه بدین ... کجایین پس؟

ترنج شنبه 28 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:59 ق.ظ http://toranj.blogsky.com/

شما کی هستین؟!!!! و اینکه آیا ایکس همان روباه پیر است؟ معرفی کنید- مخصوصا اینکه از ظواهر پیداست که با مدرسه م... هم یک ارتباطاتی وجود داره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد