-
۵
چهارشنبه 18 آذرماه سال 1383 19:49
پنج سال گذشت.
-
مهریه
دوشنبه 11 آبانماه سال 1383 12:22
فکر می کنید اگه یه قانون تصویب بشه که مهریه هنگام عقد باید بطور کامل پرداخت بشه چه عواقب مثبت و منفی می تونه داشته باشه ؟ به نظر من چون دیدگاه افراد نسبت به طرفشون واقعی می شه خیلی از مشکلات فعلی حل می شه. البته ممکنه در کوتاه مدت باعث کاهش ازدواج بشه و اکه این نقل و انتقال به صورت صوری انجام بشه هم مشکلات خاص خودشو...
-
اشتباه
شنبه 2 آبانماه سال 1383 14:58
همه افراد اشتباه می کنند حتی جهره های شاخص، با این تفاوت که اشتباه آنها معمولا بزرگتر است.
-
نان یا وجدان
شنبه 21 شهریورماه سال 1383 10:23
اگه شما بدونید توی جایی که کار می کنید قراردادهایی بسته می شه که نه تنها به صلاح مملکت نیست بلکه ممکنه باعث بروز فاجعه در جامعه بشه وسعی و تلاشتون برای جلوگیری از امضای این قراردادها به جایی نرسه چیکار می کنید؟ استعفا می دید؟جزیی از سیستم می شید؟ یا به عنوان یک ناراضی به کار خودتون ادامه می دید؟ راستش وقتی با عقلای...
-
حس خوب با تو بودن
دوشنبه 16 شهریورماه سال 1383 14:55
حس خوب با تو بودن دیگه با من آشنا نیست شعر خوب از تو گفتن دیگه سوغاتی من نیست من همونم که یه روزی واسه چشمات خونه ساختم واسه بوسیدن دستات همه زندگیمو باختم توی رودخونه قلبت قایق من رفتنی بود من از اول می دونستم قایقم شکستنی بود
-
عمر گران می گذرد
شنبه 27 تیرماه سال 1383 19:40
چندین سال پیش در چنین روز و همچین ساعتایی یه بچه به دنیا اومد که شاید خودشم نمی خواست به دنیا بیاد. اسمش و رسمش مهم نیست و مهم نیست که از چه خانواده ای و از چه طایفه ای بوده چون اونا هم آدمایی معمولی بودن مثل همه آدما. مهم اینه که بعد از این همه سال نشسته اینجا جلوی کامپیوتر و برای خودش گذشته رو مرور می کنه :سالهای...
-
سراب
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1383 12:02
"در این دنیای پست پر از فقر و مسکنت، برای نخستین بار گمان کردم که در زندگی من یک شعاع آفتاب درخشید٬ اما افسوس٬ این شعاع آفتاب نبود٬بلکه فقط یک پرتو گذرنده٬یک ستاره پرنده بود که به صورت یک زن یا فرشته به من تجلی کرد و در روشنایی آن یک لحظه٬ فقط یک ثانیه همه ی بد بختی های زندگی خودم را دیدم و به عظمت و شکوه آن پی بردم و...
-
خشم و خجالت
یکشنبه 14 تیرماه سال 1383 17:07
هر چه با خشم شروع شود با خجالت تمام می شود. "بنجامین فرانکلین" ولی من کمتر از عصبانیت های خودم خجالت می کشم،نمی دونم چرا ؟!
-
شهر زیبا
شنبه 6 تیرماه سال 1383 17:57
شهر زیبا زیبا بود وتلخ، ولی فکر نکنم کسی از دیدنش پشیمون بشه، هر چند سلیقه ها می تونه مختلف باشه. بعد از فیلم راستی اگه سانسور های الکی رو از فیلم ها حذف کنن چقدر جذابیت ها بیشتر میشه و حساسیت ها از بین میره و طبیعی تر از کار در میاد این چیزیه که تو پخش مسابقات فوتبال هم به ذهنم میاد. راستی چرا سالهای قبل این صحنه...
-
در مورد لینک ها
دوشنبه 25 خردادماه سال 1383 20:06
در معادله زندگی آینده هیچگاه با گذشته برابر نیست چند تا لینک در رابطه با بازار بورس گذاشتم تا اونایی که به بورس بازی علاقه دارن راحت بتونن دسترسی داشته باشن .البته شاید موقتی باشه و آزمایشی.
-
تردید
شنبه 23 خردادماه سال 1383 17:40
هر بار که تردید کردی مطمئن باش شکست می خوری
-
گذر عمر
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1383 15:27
عمر از کف رایگان می رود کودکی رفت و جوانی می رود این فروغ نازنین بامداد در شبانی جاودانی می رود شفیعی کدکنی
-
کودکی
یکشنبه 17 خردادماه سال 1383 15:19
چه با شکوهه کودکی زندگی عروسکی خنده های یواشکی گریه های دروغکی شهیار قنبری
-
بد و بدتر
شنبه 2 خردادماه سال 1383 18:00
وقتی که می گوییم از این بدتر وجود ندارد٬ هنوز بدتر به سراغمان نیامده است. شوپنهاور
-
نمره
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1383 08:57
تقدیم به وای دالتون ، به یاد آن روزها : (شعر از شل سیلور استاین) یه روز جمعه تو کافه نشسته بودم و مشغول خوردن یه گیلاس مشروب بودم ، که خانم جوونی قدم زنان وارد شد . چیزی نمونده بود که برقش کورم کنه . چشمهای آبی و درخشان داشت و پاهاش کشیده و ظریف بودن ، در مقیاس یک تا ده ، بهش نمره نه دادم . خب ، تو مقیاس من می دونی ،...
-
سال نو بر همه مبارک
سهشنبه 4 فروردینماه سال 1383 17:33
چند سالی هست که برام تحویل سال و سال نو و این جور حرفا برام هیچ جذابیتی نداره و نوروز هم مثل بقیه روزهاس و فقط از پاکی هوای تهران لذت می برم اما امسال حتی با سالهای قبلی هم فرق داشت: نه هفت سینی نه ماهی قرمزی نه سبزی پلو با ماهیی نه عیدی دادنی (البته عیدی گرفتم ) و خلاصه صد رحمت به روزای عادی.خب تعجبی هم نداره سالی که...
-
خاص
شنبه 23 اسفندماه سال 1382 16:32
اول : هیچ چیز خاصی ندارم که برای کس خاصی بگم . دوم : هیچ کس خاصی رو هم ندارم که حرفای خاص بهش بزنم . اولا که : اولی به دومی در دوما که : از این بابت خیلی متاسفم . z
-
غفلت
دوشنبه 18 اسفندماه سال 1382 22:53
خیلی خوبه که بعضی وقتا یه رهگذری پیدا بشه و یه تلنگری به آدم بزنه که: "بی مزه ترین و بی مفهوم ترین وبلاگ رو دارید. لطفا برای یکبار هم که شده این سوال رو از خودتون بپرسید که هدف از نوشتن و تلف کردن وقت و منابع خود و دیگران (اگر دیگرانی باشد) چیست؟" خوب همیشه آدم شانس نمیاره که اینجوری بهش تذکر بدن .معمولا آدما می رن به...
-
دعوت
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1382 08:42
سلام به بروبچه های عزیز قصد داریم یه دعوت از خوانندگان وبلاگ داشته باشیم که به احتمال زیاد تو سینما آفریقا باشه برای دیدن یه فیلم .. کسایی که میتونن بیان لطفا تا روز شنبه ۱۶/۱۲/۸۲ تو قسمت نظرات اطلاع بدن . ساعت و روز اون رو هم فرداش اعلام می کنیم . اگه نظر و پیشنهادی هم دارین بگین تا اگه بتونیم انجام بدیم . منتظر دیدن...
-
وبلاگ نویسی ایرانی
دوشنبه 20 بهمنماه سال 1382 20:55
عید غدیرخم مبارک بعضی وقتا فکر می کنم اونایی که این جوک ها رو میسازن باید آدمای باهوشی باشن چون در اغلب موارد نکات جالب توجه جامعه شناسی تو جوکا میشه پیدا کرد .مثلا من ، خیلی وقتا وقتی به زندگی خودم نگاه می کنم ، یاد جوک جهنم ایرونیا و جهنم غیر ایرونیا میفتم ، نمونه اونم میتونید تو وبلاگ نویسیم ببینید :وقتی کامپیوتر...
-
دردسر دالتون بودن
پنجشنبه 11 دیماه سال 1382 16:35
این اسم دالتونها هم شده واسه ما درد سر. اون از دیروز بعد از کلاس که تو بحث آزاد استاد هی از کارتون لوک خوششانس مثال میزد و به من نگاه میکرد... بابا بیخیال. خدا بگم این سمد رو چه کارنکنه . بابا با بلاگ ما چه کار داری. اونم از اون یکی استاده که ( پسرش هم وبلاگ نویسه )داشت نطق غرایی در مورد شیمی دان بزرگی به اسم دالتون...
-
فرصت
یکشنبه 7 دیماه سال 1382 23:20
فرصتها می گذرند مثل ابر بهار . یکی خار پای یتیمی بکند به خواب اندرش دید صدر خجند همی گفت ودر روضه هامی دوید کز آن خاربرمن چه گلها دمید میدونید الان چه فرصت طلایی برای کمک به هموطنامون به دست اومده؟ آیا کسی هست که از کمک لذت نبره؟ایا میشه این فرصت طلایی رو نادیده گرفت؟ حتما تا حالا لذتش رو چشیدید .... اینکه با شورو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 دیماه سال 1382 23:38
1- امروز بعد از عمری رفتیم کوه! عجیب هم به روزهایی که می گرفتم می خوابیدم و این کوه به این قشنگی رو با آدمهای بعضا قشنگترش از دست می دادم افسوس خوردم.... البته پنجشنبه ها تا ساعت 1 کلاس داریم ولی کلاس اول به دلیل اینکه استاده دم در حاضر نشده بود کارت نشون بده و راهش نداده بودن و اون هم قهر کرده بود تشکیل نشد .(عجب خر...
-
Short Cut
یکشنبه 30 آذرماه سال 1382 19:12
فکرش رو بکنید ....یک نفر که شاغله و داره در ۲ رشته درس میخونه و در طول ترم هم درسی نخونده و تو این آخر ترمی هم داره زیر درسها وضع حمل میکنه !! بخواد وبلاگ هم بنویسه !...این وضعیت نویسنده این مطلبه!... خیلی وقت بود که میخواستم مطلبی درباره راهکارهای میانبر بنویسم .در مهندسی صنایع یک جمله ای هست که میگه برای انجام دادن...
-
عاقبت قلدری
سهشنبه 25 آذرماه سال 1382 10:30
از دیروز تا حالا رو جلد هر روزنامه و مجله عکسهای صدامه . جالب تر مقایسه عکسهای جدید و قدیمشه . خیلی عجیبه کسی که تا یکسال قبل اون هیبت وشکوه و داشت تبدیل به یه چاه نشین شده بود.یه روستایی که چند سال در راس امور یک کشور جولون داد و همه کاری کرد .الان چهره ش همون روستایی که ۶۶ سال رو تو ده بوده این درسیه برای امثال من....
-
رسمش
شنبه 22 آذرماه سال 1382 08:40
میلان کوندرا می گه مردم هیچ فرصتی رو برای بی اعتبار کردن دوستاشون از دست نمی دن . شاید این گفته یکم بد بینانه به نظر برسه ولی طبیعیه که ما با دوستامون یه جاهایی اختلاف منافع داشته باشیم و اگه پایبند به یه اصولی نباشیم اونوقته که هر چیزی ممکنه پیش بیاد . توی هر کاری حتی دوستی باید حدودی رو تعیین کرد که همه اعضا ازش...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 آذرماه سال 1382 20:20
در تاریکترین خیابان بود که راه میرفتم. آنگاه از تاریکترین پله پایین رفتم. و در تاریکترین کافه قهوه خوردم. سپس از تاریکترین پله ها بالا رفتم. در تاریکترین خانه وارد شدم و در تاریکترین شب خوابیدم ... تنهای تنها. آنگاه در تاریکترین رویا تو را دیدم : " غرق در نور با آخرین پرواز رفتی و من غرق در تو سوی آفتاب میرفتم ."...
-
بارانی باید تا که رنگین کمانی برآید
جمعه 21 آذرماه سال 1382 18:05
از همه کسایی که با جمله های قشنگشون در مورد مطلب قبلی نظر دادن ممنونم . دیشب رفته بودیم سینما فیلم "شبهای روشن" ،یه فیلم پر از جمله های قشنگ و یه فضای نسبتا تاریک ، که البته من از دیدنش پشیمون نشدم . دیشب یه کتابم هدیه گرفتم که جایزه تعریف کردن از یه دوست و اعتراف به شکست بود و عنوانش رو برای تیتر امروز انتخاب کردم و...
-
یک خاطره تلخ
چهارشنبه 19 آذرماه سال 1382 00:05
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران یه روز آروم پاییزی مثل امروز بود . یه روز مونده بود به ماه رمضون و من روزه بودم .وقتی دم غروب اومدم خونه دیدم غذا ی آماده شده روی گازه ولی هیچکس خونه نیست ، گفتم شاید رفتن مهمونی و غذا رو برای من آماده کردن ولی چند لحظه بعد تلفن زنگ زد : -بابات چطوره...
-
سیاه یا سپید
دوشنبه 17 آذرماه سال 1382 12:04
فکر کردن به این موضوع که ممکنه امروز این دنیا رو ببینی و لی گوش شیطون کر فردا تو این دنیا نباشی واسه خیلیها از جمله خودم اهمیت نداره چون فکر میکنیم این اتفاق واسه ما نمیفته. یعنی مثل من خیلیها فکر میکنن که حتما چند وقت قبل از مرگشون یکی میاد بهشون میگه آقاجون شما فرضا یه هفته دیگه میمیری. حالا یالا برو توشه سفرت رو...