تربچه نقلی
جمعه 30 آبانماه سال 1382 ساعت 01:24 ب.ظ
نتیجه گیری خوبی بود
چی؟؟؟
تربچه نقلی
جمعه 30 آبانماه سال 1382 ساعت 01:39 ب.ظ
ونخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد . وننخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون. وبدانیم اگر کرم نبود ؛زندگی چیزی کم داشت . و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی میگشت.
مرگ پایان کبوتر نیست یا یه چیزی تو همین مایه ها
رضا کنکوری
جمعه 30 آبانماه سال 1382 ساعت 02:03 ب.ظ
سلام...منم یه موقع راجع به مرگ نوشتم...یه بنده خدایی اومد برام کامنت گذاشت که مرگ وقتی میاد که ما دیگه نیستیم...پس صحبت کردن در موردش لزومی نداره...چون در حقیقت هیچوقت ما نمیتونیم با مرگ برخوردی داشته باشیم...اینه که منم غلاف کردم!:) راستی...چه خبر؟
ممنون که میای نظر می دی آقای وای دالتون لطفا به قولتون عمل کنید که ما بیشتر از این خجالت نکشیم
نتیجه گیری خوبی بود
چی؟؟؟
ونخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد .
وننخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون.
وبدانیم اگر کرم نبود ؛زندگی چیزی کم داشت .
و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی میگشت.
مرگ پایان کبوتر نیست
یا یه چیزی تو همین مایه ها
شعر آخرش از کی بود؟
خیلی قشنگ بود
از یه شاعر گمنام
بسیار جالب و متنوع بود
مرگ یا وبلاگ؟
سلام...منم یه موقع راجع به مرگ نوشتم...یه بنده خدایی اومد برام کامنت گذاشت که مرگ وقتی میاد که ما دیگه نیستیم...پس صحبت کردن در موردش لزومی نداره...چون در حقیقت هیچوقت ما نمیتونیم با مرگ برخوردی داشته باشیم...اینه که منم غلاف کردم!:) راستی...چه خبر؟
ممنون که میای نظر می دی
آقای وای دالتون لطفا به قولتون عمل کنید که ما بیشتر از این خجالت نکشیم
روزها و شبها رفت
من بجا ماندم در این سو
شسته دیگر دست از کارم
نه مرا حسرت به رگها میدوانید آرزویی خوش
نه خیالی رفته ها میداد آزرم
روز طولانی
شب طولانی
عمر کوتاه
بابا ایول شاعرم که شدی
ذوق لب شیرین تو آموخت به فرهاد
آن تیشه بسر بر زدن و کوه کنی را
راستش زندگی رو تجربه کردم و با بالا پایینش وحس کردم
خیلی دوست دارم بدونم اونور خط چه خبره
بابا چایی دوم
از تو انتظار این حرفو نداشتم
مرگ هم یه نوع زندگیه
اما نه به اون سیاهی که عکس شو انداختی
باید سیاهیارو کنار زد
یک شب از دست کسی باده ای خواهم خورد
که مرا با خود تا آنسوی اسرار جهان خواهد برد!
سفر تن را تا خاک تماشا کردی
سفر جان را از خاک به افلاک ببین!