...

...

مرگ


فرشته مرگ

مرگ دوست ماست ، رقصنده با شکوهی که ما را در آخرین لحظات زندگی همراهی می کند . باید سر فرصت از زندگی خداحافظی کرد و نبایدانرا به روزی دیگر موکول کرد .

روزی مرگ خواهد  آمد
و مرا با خود خواهد برد
     و آنگاه
  به خود خواهم گفت
  چه  معمای   آسانی
 چرا  زودتر نفهمیدم

z
نظرات 10 + ارسال نظر
تربچه نقلی جمعه 30 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:24 ب.ظ

نتیجه گیری خوبی بود

چی؟؟؟

تربچه نقلی جمعه 30 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:39 ب.ظ

ونخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد .
وننخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون.
وبدانیم اگر کرم نبود ؛زندگی چیزی کم داشت .
و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی میگشت.

مرگ پایان کبوتر نیست
یا یه چیزی تو همین مایه ها

رضا کنکوری جمعه 30 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:03 ب.ظ

شعر آخرش از کی بود؟
خیلی قشنگ بود

از یه شاعر گمنام

حمیرا جمعه 30 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:23 ب.ظ

بسیار جالب و متنوع بود

مرگ یا وبلاگ؟

شراگیم جمعه 30 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:43 ب.ظ http://sandiego.persianblog.com

سلام...منم یه موقع راجع به مرگ نوشتم...یه بنده خدایی اومد برام کامنت گذاشت که مرگ وقتی میاد که ما دیگه نیستیم...پس صحبت کردن در موردش لزومی نداره...چون در حقیقت هیچوقت ما نمیتونیم با مرگ برخوردی داشته باشیم...اینه که منم غلاف کردم!:) راستی...چه خبر؟

ممنون که میای نظر می دی
آقای وای دالتون لطفا به قولتون عمل کنید که ما بیشتر از این خجالت نکشیم

امیرحسین-کوچ ماه جمعه 30 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:55 ب.ظ http://amireghlimi.blogsky.com

روزها و شبها رفت
من بجا ماندم در این سو
شسته دیگر دست از کارم
نه مرا حسرت به رگها می‌دوانید آرزویی خوش
نه خیالی رفته ‌ها می‌داد آزرم

روز طولانی
شب طولانی
عمر کوتاه

رضا کنکوری شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 05:07 ب.ظ

بابا ایول شاعرم که شدی

ذوق لب شیرین تو آموخت به فرهاد
آن تیشه بسر بر زدن و کوه کنی را

ام - دالتون شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:47 ب.ظ http://xyz3.blogsky.com


راستش زندگی رو تجربه کردم و با بالا پایینش وحس کردم
خیلی دوست دارم بدونم اونور خط چه خبره

بابا چایی دوم
از تو انتظار این حرفو نداشتم

[ بدون نام ] شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:53 ب.ظ


مرگ هم یه نوع زندگیه
اما نه به اون سیاهی که عکس شو انداختی

باید سیاهیارو کنار زد

ری را سه‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:08 ب.ظ

یک شب از دست کسی باده ای خواهم خورد
که مرا با خود تا آنسوی اسرار جهان خواهد برد!
سفر تن را تا خاک تماشا کردی
سفر جان را از خاک به افلاک ببین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد