دیشب یه دفعه حالم رو به وخامت گذاشت و گلو درد و آب ریزش بینی و تب و لرز و هزار تا درد دیگه اومد سراغم منم که داشتم مرگ رو به چشم خودم می دیدم و برای وصیت کردن و به دالتون های دیگه دسترسی نداشتم از لاکی لوک (م . ب . بیست و چند ساله از تهران ) خواستم بیاد و کمک کنه که این آخر عمری یه کار موندگار و خدا پسندانه انجام بدم و صفحه وبلاگ دالتونها رو از طوری درست کنیم که در شان اونا باشه .اونم با کلی منت و از اونجایی که دید حالم خیلی بده کدورت ها رو کنار گذاشت و قبول کرد و با هم شروع کردیم به تغییرات در صفحه وبلاگ که آخرشم این شده که می بینید.
ا لبته از اونجایی که بادمجون بم آفت نداره الان که دارم این مطلبو می نویسم حالم بهتره اگه بوی حلوا به دماغتون خورد فراموشش کنید.
لطیفه :
یه روز یه آدم پولدار مریض میشه می برنش بیمارستان ,همه فک و فامیل و دوست و آشنا پشت در جمع شده بودن و منتظر بودن تا دکتر بیاد و نظر نهایی رو بده .
بالاخره دکتر می آد بیرون و با ناراحتی می گه : امیدی نیست یه سرما خوردگی ساده اس .
شعر :
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
z
ببخشید یعنی الآن می درافشاندین و می در ساغر انداختین؟؟
از زمانی که طرح صورتی رو ورانداختین ؟؟؟
این جا دیگه صورتی نیست...خوش روی به کام مرگ!
سلام پیش منم بیا نفس عمیق رفتی؟
بالاخره z عزیز وقت کرد و یه دستی به سر روی وبلاگ کشید
دستش درد نکنه
آخه هممون غیر z یه جورایی تنبلیم والبته این از خصوصیات دالتوناست
تازه دپینگ هم کردی و از لوک خوشانس کمک گرفتی
به هر حال دستت درد نکنه z جان
شاد باشی
(همیشه بخند حتی موقع ناراحتی)
چرا صورتی رو برداشتی و خاکستری رو جاش گذاشتی ؟