میلان کوندرا می گه مردم هیچ فرصتی رو برای بی اعتبار کردن دوستاشون از دست نمی دن . شاید این گفته یکم بد بینانه به نظر برسه ولی طبیعیه که ما با دوستامون یه جاهایی اختلاف منافع داشته باشیم و اگه پایبند به یه اصولی نباشیم اونوقته که هر چیزی ممکنه پیش بیاد . توی هر کاری حتی دوستی باید حدودی رو تعیین کرد که همه اعضا ازش اطلاع داشته باشن و ملزم به رعایتش بشن وگرنه هر کس فکر می کنه که داره به دیگران لطف می کنه و دیگران دارن بهش ظلم می کنن.
یه دختر کوچولو بود که دوستای زیادی نداشت اخه می دونید چیه کسایی که تو مدرسه ی اون دختر درس میخوندن یا خیلی مغرور بودن یا اونقدر دست و پا چلفتی بودن که اون دختر دوست نداشت با هیچ کدو مشون دوست بشه . تنهایی اون دختر با تنهایی همه ی آدمها فرق داشت .اون دختر اونقدر تنها بود که نمی دونست بقیه ی آدمها هم تنها هستند . یواش یواش اون دختر بزرگ شد و.......... شما ادامه ی داستان این دختر تنها رو می تونید در کامنت های بعدی که به زودی در وبلاگ این جانب به چاپ می رسد مطالعه کنید . (وبلاگ در دست ساخت است )
حرفها و نظر خیلی خوبی زدی ولی آیا خودت هم پایبند به اونها هستی؟ تا اونجا که یادمه خودت گفتی قانون ۲۴ ساعت رو قبول نداری .
من هر کاری رو که در مورد خودم بد می دونم در مورد دیگران انجام نمی دم . در ضمن این مطلب من در مورد یک مورد و دو مورد خاص نیست .
شاید ...
به نظرم درست میگه.
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
دوستانی (دارم )،بهتر از آب روان
و خدایی که در این نزدیکیست
سلام
اولا که پشت پرنده که تو لونه است چیه؟
ببخشید اینجا منفعت چیه؟
در قضاوت همیشه باید گمان نیکو برد ،حتی وقتی که فکر میکنیم مطمئنیم.
نمیدونم .
اینجا منافع بهره مندی از نظرات دیگرانه .
حرفت کاملا درسته.
میشه بگید چه خبره؟؟!!!!!!!!!!!!!!!
ما که دور افتادیم .شما بگید چه خبره
سلام...آقا يه پيشنهاد..اين فونتتو عوض کن...يه کم درشت تر...حالا اين متنت کوتاه بود...ولی اگه چار خط بيشتر مينوشتی اشک از چشمم يرازير ميشد...!يه کم به فکر مردم باشين بابا!! :)
آب هویج بخور پسرم برات خوبه .
هی به اینا میگم به مطالب من دست نزنید گوش نمیدن
یه دختر کوچولو بود که دوستای زیادی نداشت اخه می دونید چیه کسایی که تو مدرسه ی اون دختر درس میخوندن یا خیلی مغرور بودن یا اونقدر دست و پا چلفتی بودن که اون دختر دوست نداشت با هیچ کدو مشون دوست بشه . تنهایی اون دختر با تنهایی همه ی آدمها فرق داشت .اون دختر اونقدر تنها بود که نمی دونست بقیه ی آدمها هم تنها هستند .
یواش یواش اون دختر بزرگ شد و..........
شما ادامه ی داستان این دختر تنها رو می تونید در کامنت های بعدی که به زودی در وبلاگ این جانب به چاپ می رسد مطالعه کنید . (وبلاگ در دست ساخت است )
بابا اینجوریشو دیگه ندیده بودیم .
امیدوارم موفق باشی
از این میلان کوندرا آدمی مشهور تر نبود تا
به حرفش استناد کنی
به اسمها کاری ندارم و حرفشم بعنوان مقدمه آوردم
نه تند تند نوشتنتون
نه دو سه روز ننوشتنتون
حرف شما کاملا متینه نقطه.
به خدا من رعایت میکنم..اون نمیکنه...یاد گیری هم که قربونش برم صفر...