دیشب یه دفعه حالم رو به وخامت گذاشت و گلو درد و آب ریزش بینی و تب و لرز و هزار تا درد دیگه اومد سراغم منم که داشتم مرگ رو به چشم خودم می دیدم و برای وصیت کردن و به دالتون های دیگه دسترسی نداشتم از لاکی لوک (م . ب . بیست و چند ساله از تهران ) خواستم بیاد و کمک کنه که این آخر عمری یه کار موندگار و خدا پسندانه انجام بدم و صفحه وبلاگ دالتونها رو از طوری درست کنیم که در شان اونا باشه .اونم با کلی منت و از اونجایی که دید حالم خیلی بده کدورت ها رو کنار گذاشت و قبول کرد و با هم شروع کردیم به تغییرات در صفحه وبلاگ که آخرشم این شده که می بینید.
ا لبته از اونجایی که بادمجون بم آفت نداره الان که دارم این مطلبو می نویسم حالم بهتره اگه بوی حلوا به دماغتون خورد فراموشش کنید.
لطیفه :
یه روز یه آدم پولدار مریض میشه می برنش بیمارستان ,همه فک و فامیل و دوست و آشنا پشت در جمع شده بودن و منتظر بودن تا دکتر بیاد و نظر نهایی رو بده .
بالاخره دکتر می آد بیرون و با ناراحتی می گه : امیدی نیست یه سرما خوردگی ساده اس .
شعر :
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
z
صبح رفته بودیم سینما فیلم" دختر ایرونی" منکه خوشم اومد و فکر کنم بقیه هم بدشون نیومده باشه ولی برای من غیر از هنر پیشه ها و فیلم یه جورای دیگم قشنگ بود : یاد آور یه حال و هوای خاص، خاطرات جوونی و اشتباهات و آرزوهاش .
امان از دست این احساسات که باعث می شه وقتی اطرافیان می خندن تو اشک بریزی .
ببخشید پرت و پلا بود. گفتم که حالم خوب نیست.
z