...

...


   

روز جمعه ای اومدم یه خلاقیت خودم رو بروز بدم و برای  وبلاگ بک گراند و آهنگ اینا بذارم  و  البته اینکارم کردم ولی نگو این تغییرات فقط تو کامپیوتر خودم انجام شده و تو بقیه کامپیوترا فقط حذفها انجام شده بود و از اضافات خبری نبود. و چون یه مطلب نوشنه بودم که خداحافظ صورتی دیگه آبرو ریزی بود قالب قبلی رو بر گردونم به قول معروف اومدم ابروشو درست کنم زدم چشمشم در آوردم از اون طرفم بقیه دالتونها و خوانندکان  (مردم از بس خواننده داریم)  هر چی فحش وفضاحت و متلک بود بارم کردن تا ما از خجالت آب شیم و این دو روزه که مطلب نمی نوشتم دنبال این بودم که گند کاری خودمو درست کنم ولی هر کار کردم نشد آخر سرم اجالتا این رنگیش کردم تا شاید گشایشی بشه  و  واسه اینکه  خیلی کم نیاورده باشم شعر بالا رو گذاشتم یعنی اینکه باز من یه کاری می کنم حالا جور در نمیاد حتما قسمت نیست شما چی که نشستین هی غر میزنین .
از خواننده های گرامی اگه کسی کمکی از دستش برمی آد بگه تا من بیشتر از این پیش بچه ها ضایع نشم .

Z

خداحافظ صورتی

  
  

با تشکر فراوون از لاکی لوک برای زحماتتش و با عرض معذرت از بقیه دالتونها که بدون اجازه اونا از لوک کمک خواستم و  این تغییرات رو تو صفحه  دادم (آخه ترسیدم بمیرم و ننگ وبلاگ صورتی رو دالتون ها بمونه) حالا اگه  راضی نبودین بگین تا به حالت قبلی برش گردونم :
 

دیشب یه دفعه حالم رو به وخامت گذاشت و گلو درد و آب ریزش بینی و تب و لرز و  هزار تا درد دیگه اومد سراغم منم که داشتم مرگ رو به چشم خودم می دیدم و برای وصیت کردن و به دالتون های دیگه دسترسی نداشتم از  لاکی لوک (م . ب  . بیست و چند ساله از تهران ) خواستم  بیاد  و کمک کنه که  این آخر عمری  یه کار موندگار و خدا پسندانه انجام بدم و صفحه وبلاگ دالتونها رو از طوری  درست کنیم که در شان اونا باشه .اونم  با کلی منت و از اونجایی که دید حالم خیلی بده کدورت ها رو کنار گذاشت و  قبول کرد و با هم شروع کردیم  به تغییرات در صفحه وبلاگ که  آخرشم این شده که می بینید.

ا لبته از اونجایی که بادمجون بم آفت نداره  الان که دارم این مطلبو می نویسم  حالم بهتره  اگه  بوی حلوا به دماغتون خورد فراموشش کنید.

 

 لطیفه :

یه روز یه آدم پولدار مریض میشه می برنش بیمارستان  ,همه فک و فامیل و دوست و آشنا پشت در جمع شده بودن و منتظر بودن تا دکتر بیاد و نظر نهایی رو بده .

بالاخره دکتر می آد بیرون و با ناراحتی می گه : امیدی نیست یه سرما خوردگی ساده اس .

 

شعر :

 ما  زنده  به آنیم  که  آرام    نگیریم

موجیم  که  آسودگی  ما  عدم  ماست

z

...




امروز خیلی خوب شروع شد ، خیلی هم خوش گذشت ، اما الان یه حالت افسردگی بهم دست داده . اینجور موقع ها س که معنی عاقبت بخیری برام روشن می شه و می فهمم که آدم باید آخر کارش درست در بیاد.

صبح رفته بودیم سینما فیلم" دختر ایرونی" منکه خوشم اومد و فکر کنم بقیه هم بدشون نیومده باشه ولی برای من غیر از هنر پیشه ها و فیلم یه جورای دیگم قشنگ بود : یاد آور  یه حال و هوای خاص، خاطرات جوونی و اشتباهات و آرزوهاش .

امان از دست این احساسات که باعث می شه وقتی اطرافیان می خندن تو اشک بریزی .

ببخشید پرت و پلا بودگفتم که حالم خوب نیست.

z