...

...

گویای خاموش



  

   "...سنگها هم حرفهایی می زنند
            
        گوش کن 
  
           خاموشها گویاترند"
 
       z 

سکوت




  اگر     گویم    زبان       سوزد 

  ور نگویم تا مغز استخوان سوزد 

 چه  بگویم  که  نا گفتنم بهتر است

z

سلام .ظاهرا z و x از شما مرخصی استعلاجی گرفتن !حالا  دارن وضع حمل می کنن یا نه من نمی دونم! به هر حال که ما(من و m ) فعلا جور اونها رو می کشیم.البته x تو وبلاگ شخصی خودش منویسه ولی به ما بیشتر لطف داره!
۱- اول اینکه خیلی حال کردم
خورشید خانم دوباره برگشته و ویلاگش رو update کرده .البته مثل اینکه دوباره رفت مسافرت و اینبار مصر!نکته خیلی خوبی که تو مطالبش هست راه افتادن کافه بلاگ هستش که می تونه پاتق خیلی خوبی برای وبلاگ نویسها و وبلاگ خونها باشه .آدرسش هم میدان محسنی -برج بیژن -طبقه دوم
۲- ما تاحالا هیچ شمائی از محل کارمون به شما ندادیم!تصور کنین یک برج دوقلوی کنار هم خیلی بلند رو-طبقه ۵ این برج z دالتون تو یک اطاق بزرگ با ۴-۵ نفر دیگه پشت میز کامپیوترش می شینه و وبلاگهای شما رو می خونه وتو وبلاگ خودمون هم ناز می کنه بنویسه.
طبقه ۶ این برج ۳ تا از دالتونها رو می تونید پیدا کنید!دست چپ وارد یک سالن میشید که با پارتیشن به ۲ قسمت تقسیم شده و سمت چپش x ,y و m دالتون تو یک نیم سالن ! ۹ نفره نشستن .روبرو میز بزرگ y دالتون ، سمت چپ اون میز m دالتون  قرار داره (از بچگی چپی بوده این m ) و اولین میز ورودی به سالن هم میز آقای x دالتونه .همکارها سبیل به سبیل نشستن و از همه جای ایران آدم تو این سالن می بینی.ترک ،لر، اصفهانی ،مشهدی،... خلاصه ۷۲ ملت رو میبینید .کنار میز m هم یک کامپیوتر با اینترنت همیشه on-line که همیشه از طریق اون وبلاگهای شما رو دید می زنیم و بعضی وقتها هم مطلب می نویسیم.
گریتون گرفت ....نه!؟حتی گاوها هم یک فضای مشخصی برای نگهداری دارن که فکر می کنم از فضای ما بیشتر باشه...
۳- روزهای چهار شنبه برای من یک روز خاصیه .بعد از ظهرش تا ساعت ۷ عصر کلاس دارم تو دانشگاه و برای همین ظهر که میشه جیم میشم!وقتی میرم دانشگاه و اون همه چهره جوون ،اون همه شادابی ،اون همه طراوت و نشاط رو می بینم مثل یک دوپینگ می مونه برام.یاد دوران خیلی قشنگ و باحال دانشگاه قبلیم می افتم.چقدر بی خیال و اهل حال بودیم...چقدر بی ریا و خودمونی....یادش به خیر....قدر دوران دانشجویی خودتون رو بدونید و تا می تونید برای خودتون دوست و رفیق پیدا کنید .البته می دونم در زمینه دوستیابی از جنس مخالف همتون ید طولایی دارید و خیلی موفقید:))ولی دوستای جون جونی از جنس موافق هم پیدا کنید (سو‌‌‌ ‌ء تفاهم نشه ها....صرفا برای دوستی!...)
من خودم هر وقت این وبلاگهای قشنگ و با حال بچه ها رو  هم که می خونم خیلی احساس جوونتر شدن بهم دست می ده(البته الان هم جوونم ها... )فکر کنم باید یک پولی هم  به دستی به بچه های وبلاگ نویس بدم که این احساس رو به من میدن !:)
۴- چون من عادت دارم همیشه یک آگهی تبلیغاتی هم تو نوشته هام می گذارم  امروز می خوام وبلاگ
پسر عمو جان رو معرفی کنم.بله وبلاگ واثق...این آقا میثم که پسر عموی ما باشن یک نسبتی هم با ادیسون داره!چون تا دلتون بخواد تو کار اختراع و اکتشافه ...تو اطاقش که میرید تقریبا همه جور اختراع به چشم می خوره...فکر کنم از طرف مادری به ادیسون برسه چون از طرف پدری با ما یکیه و ما هم که ... ی نشدیم!...
مخلص شما
Y دالتون