-
من یک فمینیست هستم!
شنبه 26 مهرماه سال 1382 17:44
در راستای اینکه دراین کشور به زنان خیلی ظلم می شود و فرهنگ مرد سالاری به شدت به حقوق زنان آسیب می رساند ، بدینوسیله انجمن اسلامی فمینیستها! وظایف فعلی هر دو جنس را طبقه بندی و شفاف می سازد تا مشخص گردد به زنان این مملکت چقدر ظلم می شود و این مردهای نامرد! تا چه حد به زنان خود زور می گویند! وظایف مرد : ۱- هر لحظه که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 مهرماه سال 1382 22:04
ایران - سوئد چند روزی بود که می خواستم درباره یه مطلب که برای خودم جالب بود چیزی بنویسم ولی راستش فرصت نمی شد امروز می خوام اون مطلب رو بنویسم اولش بگم <مطلب سیاسی نیست> شاید این خبر رو چند روز قبل شنیدید :<وزیر امور خارجه سوئد خانم آنا لیند هنگامی که به تنهایی در یک فروشگاه در حال خرید بود مورد سو قصد قرار...
-
نصف جهون
دوشنبه 21 مهرماه سال 1382 19:51
چهارشنبه میرم اصفهان. zهم باهام میاد ولیy چون فوق لیسانس صنایع قبول شده باید وایسه کارای ثبت نامش رو انجام بده . m عزیزم هم فکر کنم نتونه بیاد. به هر حال اصفهانو عشق است . اگه عمری باقی بمونه. x دالتون
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 مهرماه سال 1382 14:24
جایزه روز ۲۰مهرساعت ۱۵:۳۰ مسابقه فوتبال ایران ـ نیوزلند (قهرمانی آسیا-اقیانوسیه) هرکی نتیجه این مسابقه رو درست پیش بینی کنه دالتونها هدیه ای به رسم یادبود تقدیمش میکنن (لوک خوش شانش بلورین + یه هدیه دیگه ) (لطفا از قسمت نظرات برای اعلام پیش بینی خود استفاده فرمایید وحتی المقدور آدرس ایمیل یا آدرس وبلاگتون رو هم بنوسید...
-
قوانین مورفی
جمعه 11 مهرماه سال 1382 08:24
خیلی وقت پیش تو یک وبلاگ این سری قوانین موسوم به ادوارد مورفی رو خوندم و می بینم خیلیهاش تو زندگی ما صادقه . حالا خودتون قضاوت کنین . ۱-اگر چیزی امکان خراب شدن داشته باشد؛حتما خراب می شود. ۲- اگر چند چیز در چند زمان امکان خراب شدن داشته باشد ؛چیزی در زمانی خراب می شود که بیشترین خسارت را دارد. ۳-اگر چیزی امکان خراب...
-
عکس خانوادگی
دوشنبه 7 مهرماه سال 1382 11:00
از راست به چپ : Y ; X ; M ; Z Z
-
سرگذشت
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1382 01:55
سرگذشت ما یه چیز دیگس نه مثل درخت نه مثل بارون چند میلیون ساله شایدم بیشتر از بدو خلقت این همه آدم این همه زمون این همه قانون همه توش موندن که چی چی هست اون همه دنبال آخرالزمون آیا واقعا اون روز میرسه ؟ یا که همینه ته قصه مون عاقلا گفتن شما خوب کنید اگه باشه راست میرین تو بهشت فیها خالدون اما من می گم من دیوونه شما...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 مهرماه سال 1382 19:50
بر او ببخشایید بر او که گاهگاه پیوند دردناکش را با آبهای راکد وبا حفره های خالی از یاد می برد و ابلهانه می پندارد که حق زیستن دارد. بر او ببخشایید بر او که از درون متلاشی است اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزد و گیسوان بیهوده اش نومیدانه با نوازش و نفوذ عشق می لرزد. بر او ببخشایید بر خشم بی تفاوت یک تصور که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 مهرماه سال 1382 19:08
سلام امروز یاد دو سال پیش ویکی از دوستان عزیزم که تقریبا جلوی چشمم پر پر شد افتادم. اسمش علی بود. آخه امروز ختم خواهر زاده یکی از همکاران اداره بود که دقیقا همسن الان من وطبیعتا اون دوست مرحومم علی بود. بدیش این بود که این مرحوم که اسمش حسام بود بر خلاف دوست مرحوم من علی متاهل بود . نمی شه تصور کرد الان به همسر حسام...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1382 12:20
سلام یکی از بدترین دردها؛ درد بیدردیه خیلی خوبه که به این باور برسی امروزت بهتر از دیروزته خوب گفتن که :درد بی دردی علاجش آتش است
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1382 09:42
چنان بی یارو یاور چنان بیگانه باخویشم که حتی سایه ام دیگر نمی آید به دنبالم نمیدانم بهاری هست نمیدانم صدایی هست درون کوچه های شهر ما پاییز طولانی است درون خانه بیگانگان جایی هویدا نیست نمیدانم صدایی هست نمیدانم بهاری هست رزومه : نام:m نام خانوادگی :با اجازه شما دالتون شغل: آشخور وهمچنین افتخار رانندگی y دالتون سن:۲۴...
-
موفقیت
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1382 00:59
" در ۴ سالگی موفقیت یعنی خیس نکردن شلوار در ۱۲ سالگی موفقیت یعنی پیدا کردن دوست در ۱۸ سالگی موفقیت یعنی داشتن گواهینامه در ۲۵ سالگی موفقیت یعنیامکان ازواج در ۳۵ سالگی موفقیت یعنی داشتن پول در ۵۰ سالگی موفقیت یعنی داشتن پول در ۶۰ سالگی موفقیت یعنی امکان ازواج در ۷۰ سالگی موفقیت یعنی داشتن گواهینامه در ۷۵ سالگی موفقیت...
-
زندگی ادامه دارد...
شنبه 8 شهریورماه سال 1382 08:51
آخرین باری که تو وبلاگ مطلب گذاشتم اواخر تیر ماه بود و دلیل اینکه از اون به بعد ننوشتم فقط خراب بودن سیستم بلاگ اسکای نبود ؛ هر چند منم مثل همه دلم می خواد که برای نوشته هام کامنت بذارن و این بهونه خوبی برای ننوشتن بود ؛ اما علت اصلی این بود که درست موقعی که فکر می کردم بعد از چند سال زندگیم داره به یه آرامش می رسه یه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 شهریورماه سال 1382 13:40
از فردا شروع می کنم به نوشتن z
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1382 09:56
این آقا روباهه در به در دنبال یه عکس خوشگله که جای خودش جا بزنه. ظاهرا تو محلشون عکاسی پیدا نمیشه. z دالتون
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 مردادماه سال 1382 14:24
"اگه میخوای دختر خوبی باشی یه پسر بد برای خودت انتخاب کن" ایکس دالتون
-
تنها
سهشنبه 7 مردادماه سال 1382 08:51
از سیاوش کسرایی "دوتا آهو از این صحرا گذاشتند چه بیآوا چه بیپروا گذشتند از این صحرای بی حاصل دو آهو کنارهم ولی تنها گذشتند" ایکس دالتون
-
بازم این دل میخواد جوونی بکنه
سهشنبه 31 تیرماه سال 1382 06:46
"من و زندگی با هم دوتایی سازش میکنیم سرنوشت هر چی نوشت اونو ستایش میکنیم وقتی با گذشت عمر لحظههامون پرپر میشه تو یه چشم به هم زدن آتیشا خاکستر میشه میخواد این دل عشقو بندگی کنه پا به پای لحظه زندگی کنه" x دالتون
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 تیرماه سال 1382 00:33
امان از این y, z . وایسادن تا ما مطلب بنویسیم؛ زارپ یه چیزی بنویسن روش. ببین تو این ۴ روزی که ما مسافرت بودیم یه دوزاری هم ننوشتن.حالا ببین همین که من اینو نوشتم جفتشون میخوان مطلب بنویسن... . چه کار کنیم دیگه؛شریکن ورفیق و باید ... . اما یادمه آخر هفته آبجی باحالمون دوباره بحث مدرسه میم رو راه انداخت. تو عزیز دلمی هم...
-
عشق(۲)
دوشنبه 23 تیرماه سال 1382 10:46
بنام خدا قصه از جایی شروع شدکه اصلا مهم نیست قصه از کجا شروع شده باشد . حالا که خدا نخواست ؛ حالا که برای جشمهای قشنگ آن صورت دوست داشتنی دیدن و ندیدنش فرقی نمی کرد ؛ حالا که عشقش او را فقط دوست داشت به اندازه ای که بقیه را ؛ حالا که هر چه بیشتر بهش وابسته می شد او ازش بیشتر فاصله می گرفت ؛ حالا دیگر حالش خیلی بدتر...
-
عشق(۱)
یکشنبه 22 تیرماه سال 1382 01:06
بنام خدا یه دختری بود که عزیز دردانه خانوادش بود . توی دبیرستان دوستان زیادی داشت . خوب درس می خوند و بسیار مورد توجه معلماش بود . شعر هم می گفت . توی یکی دو مرحله از المپیاد های ادبی هم شرکت کرد .دورو برش حسابی شلوغ بود اما خودش خیلی احساس تنهایی می کرد.اینهاهمه کافی نبود .هیچکس مخاطب عواطف نابش نبود. از بین اینهمه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 تیرماه سال 1382 17:13
سلام بر جمع . نمی دونم این تحویل گرفتن آقای X رو خوندین ؟می بینید چقدر با معرفته و دوستاشو تحویل می گیره ؟!!!و چقدر افتاده و فروتنه؟! بمیرم براش... آقای Z هم دست به قلم برده و قلم به دست مزدور شده ؟ ۲-۳ روزی ماموریت بودم و اینجا نبودم که مطالب به قول آقای X شخمی رو بنویسم . تبریز رفته بودیم و خیلی عالی بود .ماشالا هم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 تیرماه سال 1382 12:32
اینجوری که بوش میاد باید کاسه کوزمو از blogspot جمع کنم ومطالبمو بیارم تو این وبلاگ مشترک بذارم... ..اما بعد. تو نظرخواهی مطلب قبلی - به قول دوست عزیزم جناب y دالتون- ؛خواهری؛ سوال فرموده بودند که نویسنده مطلب مورد اشاره کدام یک از دالتونها بوده است ؟ اماخدمت ایشون و سایر رفقا عرض کنم که چیزی که عیان است چه حاجت به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 08:29
تو رادیو می گفت : "میزان سکته قلبی و مغزی کارمندان باغیر منطقی بودن مدیران رابطه مستقیم داره .'' به حال خودمون افسوس خوردم
-
اولین
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1382 09:22
اولین ها همیشه مهمند و به یاد ماندنی : اولین تصادف ؛ اولین عشق ؛ اولین بوسه؛ اولین جریمه و خلاصه بقیه اولین ها و برای همین می خواستم واسه دفعه اول یک چیز خوب بنویسم اما سخت تر ازون چیزی بود که فکر می کردم اونم با این ذهن آشفته و زندگی پریشون و دل نگرون . البته یه دلیل دیگه تا حالا ننوشتم این بود که میخواستم بچه ها...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 تیرماه سال 1382 14:56
۱- حالم خیلی گرفته شد وقتی شنیدم یکی از این دو تا خواهری که دارن عمل می کنن ( لاله و لادن) مردن ...:~( چند دقیقه پیش از آبدارچیمون شنیدم و نمی دونست کدوم یکی بوده .به هر حال واقعاً متاسفم .خدا رحمتش کنه....اصلاً فکر نمی کردم اینطور بشه .با این همه دکتر متخصصی که از همه دنیا جمع کردن و این همه دنگو فنگ تصورش سخت بود...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 تیرماه سال 1382 02:15
...زخمها بهبود مییابند:همچون داغ زخم بر جای می مانند واین برکتی است. چنین داغهایی تمام عمر با ما خواهندماندو برای ما بسیار گرانبهایند. اگر زمانی - به هر دلیل - میل ما برای بازگشت به گذشته نیرومند باشد کافی است به داغ زخمهای خود بنگریم. داغها ما را به یاد تلخیها انداخته؛ به یاد...
-
پروژه !!!
دوشنبه 16 تیرماه سال 1382 14:22
سلام بر جمع ایشالا که حال همه خوب باشه . تو این وبلاگ ما به شما عرض کردیم که کارشناس دولتیم ولی تا حالا نگفتیم که دقیقاً چه غلطی می کنیم . راستش یکی از مهمترین وظایف یک کارشناس دولت توجیه وضع موجود برای مقامات بالاتره!! و برای این کار باید قوه خالی بندی خاصی داشته باشی . حالا این خاصیت سوای از حس چاپلوسی برای مدیر (...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 19:49
سلام بر همگی اولاً می خواستم از خواهر خوبم خانم بارانه که لطف کرده و وبلاگ ما رو معرفی کرده تشکر کنم . ظاهراً ۲ تا خواهر هم داره که اونها هم وبلاگ دارن و اسمشون حوری و مه بانو هستش. همشون خواهرهای خیلی خوب و ومهربانی هستن و از خدا می خوام حفظشون کنه . ثانیآً می خوام مراتب ارادت و تواضع از خانم پرژک که لطف کردن و کامنت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 تیرماه سال 1382 08:49
سلام . بارانه عزیز فرموده بودند فونت ما خیلی ریزه و ما هم برای اینکه ایشان نیاز به لنز رنگی که خیلی گرونه پیدا نکنن ( آخه حقوقشون مثل ما دولتی ها زیاد نیست ) ، تصمیم گرفتیم درشت بنویسیم. امروز صبح یک اتفاق عجیب افتاد که می شه حتی براش نماز آیات خوند .یک چیزی تو مایه زلزله یا کسوف .امروز من(Y ) و آقای مهندس X قبل از...